دخترم سارینا جون ابان ماه سال 92 که تو 15 ماهگیت بودی خدا یکی از عزیزانمونو ازمون گرفت درست شب تاسوعا مامان بزرگ بابایی رفت پیش خدا و ما رو ناراحت کرد چون ما خیلی دوسش داشتیم خدا رحمتشون کنه و روحش شاد باشه اینم عکس تو و مامان بزرگ همون شب خاله ها و دایی اینا هم از تهران اومد چون دایی هر سال عاشورا نذری میده و ما هم رفتیم خونه بابا بزرگ تا ...
سلام دختر نازم این عکسایی که برات گذاشتم تو 15 ماهگی ازت گرفتم عصر یکی از روزهای پایانی پاییز من و تو و بابایی با هم رفتیم یکی از باغای اطراف و این عکسا رو ازت گرفتیم چون هوا خیلی سرد بود زیاد نتونستیم بیرون بمونیم ...